با نمک

وبلاگی اجتماعی.علمی.فرهنگی.و سرگرمی

با نمک

وبلاگی اجتماعی.علمی.فرهنگی.و سرگرمی

پرسش وپاسخ با مریم حیدر زاده

 

                       پاسخ مریم حیدرزاده به پرسش های جوانان

                                                       

مریم جان چند سالته؟

 من متولد ۲۹ آبان ۱۳۵۶ هستم.

یک داستانی راجع به تو شنیده شده که خیلی هم جالب و هیجان انگیزه. داستان اینه که تو عاشق یک پسری بودی و با همدیگه به مسافرت میرین، اما بین راه تصادف می کنین و تو نابینا میشی. اون پسر هم تو رو ول می کنه و به خارج از کشور میره و ازدواج می کنه. آیا این داستان واقعیت  تد داره؟

نه این داستان واقعیت نداره و امیدوارم که برای هیچ کس دیگری هم واقعیت نداشته باشه

شما اهل کجا هستین؟ چند ساله شعر میگین؟ بهترین شعرت به نظر خودت کدومه؟

من متولد و ساکن تهران هستم. من از هشت سالگی شعر را شروع کردم. راستش من بین چند تا شعر موندم، ولی فکر کنم بهترین، شعر "یک نامه بی جواب" از کتاب و آلبوم "مثل هیچکس" باشه که با این جمله شروع میشه، "سلام بهونه قشنگ من برای زندگی...

مریم جان به چه نوع موسیقی علاقه داری؟ سبک حال و روزت با کدوم موسیقی بیشتر می خونه؟

من آهنگهای آروم و کلاً آهنگهایی که به من آرامش می دهند رو دوست دارم. از سازهای گیتار، پیانو و فلوت خیلی خوشم میاد. هر صدایی که من رو از دنیای حال حاضرم فراتر ببره دوست دارم، حتی ممکنه یک آهنگ ایتالیایی یا اسپانیایی هم که من هیچی ازش نمی فهمم این حس رو در من به وجود بیاره. چون موسیقی فراتر از کلام عمل می کنه و میتونه ما رو به یک دنیای دیگه ببره. هر چیزی که نأثیر گذار و زیبا باشه و ریتم تند هم نداشته باشه، من دوست دارم.

آیا خودت سازی میزنی و استادت چه کسی است؟

من به کیبورد مسلط هستم البته فقط برای دل خودم کیبورد می زنم و برای یادگیری یک جلسه پیش آقای لاچینی رفتم. کمی هم گیتار می زنم.

آیا ازدواج نکردی؟ و آیا با آقای گلزار خویشاوند هستی؟

 نه، من هنوز ازدواج نکردم و با آقای گلزار هم خویشاوند نیستم. خیلی سئوال اومده که چرا ازدواج نکردی و جریان احساساتت چیه این روزها؟ علتش به دلیل نبودن کسیه که می خواستم. من علاوه بر شرایط خاص یک ملاک های عجیب و غریب هم دارم. به نظر من در این مورد خاص باید یا بهترین باشه یا اصلاً نباشه و اصلاً نمی تونم اعتدال به خرج بدم. به همین خاطر فعلاً در یک اعتصاب رمانتیک به سر می برم

تا حالا چند بار عاشق شدی؟ اگر عاشق کسی بودی آیا طرف مقابلت این رو می دونسته؟ و آیا حالا فکر می کنی که بهت خیانت شده؟

به معنای واقعی که می تونم ازش به عنوان یک عشق جاودانه در گذشته یاد کنم، فقط یک بار. بله اون هم می دونسته. بله، یک همچین حسی دارم!

مریم جان قرمزته یا آبیته؟

مسلماً قرمز، پرسپولیس، منچستر، میلان و رئال مادرید هم چون تمام ستارگان اونجا هستند

اگر روزی نخواهی شعر بگی چیکار می کنی؟

 فکر می کنم که اون موقع نشه دیگه زندگی کرد، ولی شاید نقاشی کنم

 تا به حال از کسی پرسیدی که دوستت داره و چه جوابی دریافت کردی؟

راستش تا به حال نپرسیدم ولی اونهایی که خودشون هم گفتن، راست نگفتن

مریم جان دنیا رو چطور می بینی؟ من از آدمهای بینا پرسیدم و چیزی دستگیرم نشد، نظر تو چیه؟ زندگی چه رنگیه؟

زندگی رسم خوشایندی نیست... زندگی اجبار است... لاجرم باید زیست. زندگی یه قانونیه که متأسفانه در نهایت بی عدالتی تصویب شده و هیچ کشور و هیچ مرز و قانونی نمی تونه روی دست اون بلند بشه.

 

 

شعر

اینم قطعه شعری از مریم حیدر زاده به درخواست مرجان خانوم از آلمان

                                                         

                                                    

ای علت قشنگی رویا و خواب من           تنها دلیل گل شدن اضطراب من

ای راه حل ساده ی جبران تشنگی            فواره نگاه قشنگ تو ، آب من

گرچه نگاه عاشق تو هیچ کم نکرد          از اوج دل ندادن تو  یا عذ اب من

اما دل شکسته ی من باز هم نوشت         صد آفرین به چشم تو و انتخاب من

                           

 

       ضمنا دوستان گلم عید قربان هم برهمگی شما عزیزان مبارک باشه

 

           


 میتوان غنچه شد و وقت سحر خوش خندید

میتوان عطر شد و جام تبلور نوشید

میتوان چشمه شد و از دل تپه جوشید

میتوان ابر شد و بر سر کیهان بارید

میتوان بید شد و در نم باران رقصید

میتوان ژاله شد و رخ اقاقی بوسید

میتوان دم شد و در ساز دل و نای دمید

میتوان نغمه شد و در دل صحرا پیچید

میتوان عشق شد و بر سر عاشق شورید

میتوان مهر شد و تا ابدیت تابید

                                                                                                                  

تقدیم به منتظران حضرت حجت عج

                                               

یه جنون بهم بده حسرت عاقلا باشه

دیوونم کن با چشات یوسف زهرا آقا جون

میدونم دیوار بین من و تو دل منه

خرابش کن دلمو یوسف زهرا آقا جون

هر روزی خوشیم به اینه تو رو فردا میبینم

به خدا مردم از این امروزو فردا آقا جون


 

                                            
و اما عشق

عشق یک جور جوشش کور است و پیوندی از سر نابینائی ، اما د وست داشتن پیوندی خود آگاه و از روی بصیرت
عشق در قالب دلها در شکل ها و رنگ های تقریبا مشابهی متجلی میشود
اما د وست داشتن در هر روحی جلوه خاصی دارد
عشق با د وری و نزدیکی در نوسان است ، اگر د وری به طول بینجامد ضعیف میشود ، اگر تماس  دوام یابد به ابتذال میکشد اما د وست داشتن با این حالت نا آشناست
عشق جوششی یکجانبه است ، به معشوق نمی اندیشد که کیست و از این رو همیشه اشتباه میکند
اما د وست داشتن در روشنائی ریشه میکند و در زیر نور سبز میشود و رشد میکند
عشق جنون است و جنون چیزی جز خرابی و پریشانی نیست
اما  د وست داشتن در اوج معراجش از سرحد عقل فراتر میرود و د وست را با خود به قله بلند اشراق میبرد
عشق زیبائی های دلخواه را در معشوق میافریند و دوست داشتن زیبائی های دلخواه را در د وست میبیند و میابد
عشق یک فریب بزرگ و قوی است و د وست داشتن یک صداقت راستین
عشق در دریا غرق شدن است و د وست داشتن در دریا شنا کردن
عشق بینائی را میگیرد و د وست داشتن بینائی میدهد
عشق ناپایدار و نامطمئن است  و د وست داشتن لطیف است وپایدار و سرشار از اطمینان
عشق همواره با اشک آلوده است و د وست داشتن سراپا یقین 
از عشق هرچه بیشتر میشنویم سیراب تر میشویم و از د وست داشتن هر چه بیشتر ، تشنه تر
عشق معشوق را مجهول و گمنام میخواهد تا در انحصار او بماند اما د وست داشتن ، د وست را محبوب و عزیز میخواهد
در عشق رقیب منفور است و در د وست داشتن عزیز
عشق اسارت در دام غریزه است و د وست داشتن آزادی از جبر مزاج

عشق مامور تن است و د وست داشتن پیغمبر روح