سخنی با خدا
آفریدی خود تو این شیطان ملعون را
عاصیش کردی و اورا سوی ما را ندی
این تو بودی ، این تو بودی ،کز یکی شعله
دیوی اینسان ساختی ، در راه بنشاندی
مهلتش دادی که تا د نیا به جا باشد
باسر انگشتان شومش آتش افروزد
لذتی وحشی شود در بستری خاموش
بوسه گردد برلبانی کز عطش سوزد
هرچه زیبا بود ، بیرحمانه بخشیدیش
شعر شد ، فریاد شد ، عشق و جوانی شد
عطر گلها شد ، به روی دشت ها پاشید
رنگ دنیا شد ، فریب زندگانی شد
موج شد بردامن مواج رقاصان
آتش می شد درون خم بجوش آمد
آنچنان در جان میخواران خروش افکند
عکس ساقی شد به جام واژگون افتاد
نغمه شد ، در پنجه چنگی به خود پیچید
لرزه شد بر سینه های سیمگون افتاد
وای از این بازی ، از این بازی درد آلود
از چه ما را اینچنین بازیچه می سازی ؟
رشته تسبیح و در دست تو می چرخیم
گرم می چرخا نی وبیهوده می تازی
چشم ما تا در دو چشم زندگی افتاد
با خطا این لفظ مبهم آشنا گشتیم
تو خطا را آفریدی او به خود جنبید
تاخت بر ما عاقبت نفس خطا گشتیم
وبلاگ قشنگی دارید ... خوشحال می شوم به باغ پر گل این باغبون پیر هم بیایید و اگر دوست داشتید گلی از گلهای وجود خودتون رو به یادگار بذارید...موید باشید.
ضمنا خوشحال میشوم با هم تبادل لینک داشته باشیم
خدایا بی پناهان را پناهی
بسوی خسته حالان کن نگاهی
در این درگه اگرچه شرمسارم
تو خود دستم بگیرو کن نگاهی
میان خسته حالان کن عتابم
که تا سوی تو آیم از سیاهی
سیاهیها همه بر دل نشسته
برانی این دل من از سیاهی
چنان دستت کشیدی بر سر من
که من ماندم چو طفلی بر دو راهی
ندیدم نور حقت را به چشمم
که سوی شمع گشتم من چو راهی
خدایا نور تو در جان وتن بود
به نورت دیدگانم گشت راهی
خدایا من تو را دارم همین بس
چه محتاجم به این و آن الهی
سلام اقا مهدی حال شما خوب هستین چه خبرا نیستین
باز که هوس فوتبال نکردی نه ؟؟؟؟؟؟؟
سلام مهربون!
جالب بود!
ممنون. یاحق!
شیطان تلخک مخصوص خداست!