زاهدا من که خراباتی و مستم به تو چه
ساغر و باده بود بر سر و دستم به تو چه
تو به محراب نشستی احدی گفت چرا؟
من که در گوشه ی میخانه نشستم به توچه
آتش دوزخ اگر بر سر من می ریزند
تو که خشکی چه به من ؛ من که ترهستم
به تو چه
ادامه...
«« ای شب از رویای تو رنگین شده ... سینه از عطر توام سنگین شده ای به روی چشم من گسترده خویش شادی ام بخشیده از اندوه بیش همچو بارانی که شوید جسم خاک هستی ام زآلودگی ها کرده پاک از تپش های تن سوزان من ... آتشی در سایه مژگان من ای ز گندمزارها سرشارتر ... این ززرین شاخه ها پربارتر ای دربگشوده بر خورشیدها ... درهجوم ظلمت تردیدها با توام دیگر زدردی بیم نیست ... هست اگر جزدرد خوشبختیم نیست ای دل تنگ من و این بار نور ... هایهوی زندگی در قعر گور ای دو چشمانت چمنزاران من داغ چشمت خورده بر چشمان من بیش از اینت گرکه در خود داشتم ... هر کسی را تو نمی انگاشتم آه ای با جان من آمیخته ... ای مرا از گور من انگیخته چون ستاره با دو بال زرنشان ... آمده از دوردست آسمان جوی خشک سینه ام را آب تو ... بستر رگهایم را سیلاب تو در جهانی اینچنین سرد و سیاه ... با قدمهایت قدمهایم براه ای به زیر پوستم پنهان شده همچو خون در پوستم جوشان شده گیسویم را از نوازش سوخته ... گونه هام از هرم خواهش سوخته آه ای بیگانه با پیراهنم ... آشنای سبزه زاران تنم آه ای روشن طلوع بی فروغ ... آفتاب سرزمینهای جنوب آه ای از سحر شاداب تر ... از بهاران تازه تر سیراب تر عشق چون در سینه ام بیدار شد ... از طلب پا تا سرم ایثار شد این دگر من نیستم من نیستم ... حیف ازان عمری که بامن زیستم ای تشنج های لذت در تنم ای خطوط پیکرت پیراهنم آه میخواهم که برخیزم زجای ... همچو ابری اشک ریزم هایهای ای نگاهت لای لای سحربار ... گاهوار کودکان بی قرار ای نفسهایت نسیم نیم خواب ... شسته از من لرزه های اضطراب خفته در لبخند فرداهای من ... رفته تا اعماق دنیاهای من ای مرا با شور شعر آمیخته اینهمه آتش به شعرم ریخته چون تب عشقم چنین افروختی ... لاجرم شعرم به آتش سوختی »»
سلام عزیز درود برشما مهدی جان برم تو ش(منظورم وبلاگته) واقعا قشنگه کاشکی وبلاگ من هم به قشنگی وبلاگ شما بود دوستدارم مهدی جون شما بین همه وبلاگ نویسها واقعا تکی. ایول یعنی آخر وبلاگه یه سری هم به وب من بزن خوشحال میشم نظر گرم شما را بدونم قربونش مهدی جون از طرف داداش کوچیکه شما : مجتبی دست حق به همراهت عزیزم خدانگهدار
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
سلام دوست عزیز
ممنون از لطفت
من هم به زودی تبادل لینک میکنم
فقط یه چیزی من لوگوم عوض شده
لطفا شما هم عوض کنید
با تشکر
خدائی
سلام مهدی جان.
زیبا بود. همیشه عاشق باش
چی بگم؟
آهان:
«« ای شب از رویای تو رنگین شده ... سینه از عطر توام سنگین شده
ای به روی چشم من گسترده خویش
شادی ام بخشیده از اندوه بیش
همچو بارانی که شوید جسم خاک
هستی ام زآلودگی ها کرده پاک
از تپش های تن سوزان من ... آتشی در سایه مژگان من
ای ز گندمزارها سرشارتر ... این ززرین شاخه ها پربارتر
ای دربگشوده بر خورشیدها ... درهجوم ظلمت تردیدها
با توام دیگر زدردی بیم نیست ... هست اگر جزدرد خوشبختیم نیست
ای دل تنگ من و این بار نور ... هایهوی زندگی در قعر گور
ای دو چشمانت چمنزاران من
داغ چشمت خورده بر چشمان من
بیش از اینت گرکه در خود داشتم ... هر کسی را تو نمی انگاشتم
آه ای با جان من آمیخته ... ای مرا از گور من انگیخته
چون ستاره با دو بال زرنشان ... آمده از دوردست آسمان
جوی خشک سینه ام را آب تو ... بستر رگهایم را سیلاب تو
در جهانی اینچنین سرد و سیاه ... با قدمهایت قدمهایم براه
ای به زیر پوستم پنهان شده
همچو خون در پوستم جوشان شده
گیسویم را از نوازش سوخته ... گونه هام از هرم خواهش سوخته
آه ای بیگانه با پیراهنم ... آشنای سبزه زاران تنم
آه ای روشن طلوع بی فروغ ... آفتاب سرزمینهای جنوب
آه ای از سحر شاداب تر ... از بهاران تازه تر سیراب تر
عشق چون در سینه ام بیدار شد ... از طلب پا تا سرم ایثار شد
این دگر من نیستم من نیستم ... حیف ازان عمری که بامن زیستم
ای تشنج های لذت در تنم
ای خطوط پیکرت پیراهنم
آه میخواهم که برخیزم زجای ... همچو ابری اشک ریزم هایهای
ای نگاهت لای لای سحربار ... گاهوار کودکان بی قرار
ای نفسهایت نسیم نیم خواب ... شسته از من لرزه های اضطراب
خفته در لبخند فرداهای من ... رفته تا اعماق دنیاهای من
ای مرا با شور شعر آمیخته
اینهمه آتش به شعرم ریخته
چون تب عشقم چنین افروختی ... لاجرم شعرم به آتش سوختی »»
سلام
خوبی؟
چه خبرا نیستی؟
سلام جووووووووونی من آآآآآآآآآآآآآآپم... بدو تا داغه..... اول که نمیشی لا اقل آخری شو ...
One two Love You! three, four, Love Me More! five, six, Give Me Kiss! seven, eight, Don't Be Late! nine, ten, Hug Me Then!
Doooset daram ye alamae...andazeye ye ghablame...man asheghe to hastam...to ghablame neshastam...ye lenge kafsh too dastam...MOntazere to hastam
حالا یگه کارت به جایی رسیده لوگوی منو پاک می کنی؟؟؟ آره؟؟؟ متاسفم واست .. اصلانم مهم نیست ..
سلام عزیز
درود برشما مهدی جان برم تو ش(منظورم وبلاگته)
واقعا قشنگه کاشکی وبلاگ من هم به قشنگی وبلاگ شما بود دوستدارم مهدی جون
شما بین همه وبلاگ نویسها واقعا تکی.
ایول یعنی آخر وبلاگه
یه سری هم به وب من بزن خوشحال میشم نظر گرم
شما را بدونم
قربونش مهدی جون
از طرف داداش کوچیکه شما : مجتبی
دست حق به همراهت عزیزم
خدانگهدار